قوله تعالى: إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات ایشان که گرویدگان‏اند و نیکوکاران، یهْدیهمْ ربهمْ بإیمانهمْ خداى ایشان را راه مى‏نماید بایمان آوردن ایشان، تجْری منْ تحْتهم الْأنْهار میرود زیر درختان و نشستگاههاى ایشان جویهاى روان، فی جنات النعیم. (۹) در بهشتهاى با ناز.


دعْواهمْ فیها درخواست و بازخواست ایشان، سبْحانک اللهم پاکى ترا اى خداوند، و تحیتهمْ فیها سلام و نواخت خداى ایشان را و نواخت ایشان یکدیگر را در بهشت اینست که: سلام علیکم، و آخر دعْواهمْ و آخر خواندن ایشان آنست که گویند، أن الْحمْد لله رب الْعالمین. (۱۰) ثناء بسزا خداى را خداوند جهانیان.


و لوْ یعجل الله للناس الشر و اگر خداى واشتابانیدى مردمان را بدى، اسْتعْجالهمْ بالْخیْر جایى که ایشان مى‏شتابند بنیکى، لقضی إلیْهمْ أجلهمْ خداى بایشان گزاردید اجلهاى ایشان و سپرى کردید ایشان را عمرهاى ایشان، فنذر الذین لا یرْجون لقاءنا فرو گذاریم ناگرویدگان را برستاخیز، فی طغْیانهمْ یعْمهون. (۱۱) تا در گزاف‏کارى خویش متحیر مى‏باشند.


و إذا مس الْإنْسان الضر و هر گاه که بمردم رسد گزند دردى یا بیمارى، دعانا لجنْبه او خواند ما را افتاده بر پهلوى خویش، أوْ قاعدا أوْ قائما یا نشسته یا مانده برپاى، فلما کشفْنا عنْه ضره چون باز بریم ازو آن گزند و آن رنج که در آن است، مر رود او، کأنْ لمْ یدْعنا چنان که او نه آنست که ما را میخواند، إلى‏ ضر مسه آن گزند را که باو رسیده بود، کذلک چنین است، زین للْمسْرفین ما کانوا یعْملون. (۱۲) آراسته‏اند بر گزاف‏کاران آنچه میکنند.


و لقدْ أهْلکْنا الْقرون منْ قبْلکمْ هلاک کردیم و تباه کردیم گروهان پس یکدیگر، لما ظلموا آن گه که ستم کردند، و جاءتْهمْ رسلهمْ بالْبینات و بایشان آمد فرستادگان ما بپیغامها و نشانهاى روشن، و ما کانوا لیوْمنوا و نه بر آن بودند که بگروند، کذلک نجْزی الْقوْم الْمجْرمین. (۱۳) چنین است پاداش از ما گروه بدکاران را.


ثم جعلْناکمْ خلائف فی الْأرْض پس شما را پس نشینان کردیم در زمین، منْ بعْدهمْ از پس ایشان، لننْظر کیْف تعْملون. (۱۴) تا نگریم که چون کنید.


و إذا تتْلى‏ علیْهمْ آیاتنا و چون بر ایشان خوانند سخنان ما، بینات روشن پیدا، قال الذین لا یرْجون لقاءنا ناگرویدگان برستاخیز گویند، ائْت بقرْآن غیْر هذا که بما قرآنى آر جدا زین، أوْ بدلْه یا هم این بدل کن، قلْ بگوى، ما یکون لی أنْ أبدله منْ تلْقاء نفْسی مرا نیست و نبود که این را بدل کنم از خودى خویش، إنْ أتبع إلا ما یوحى‏ إلی من نروم مگر بر پى آن که پیغام است بمن، إنی أخاف إنْ عصیْت ربی عذاب یوْم عظیم. (۱۵) من میترسم اگر نافرمان آیم در خداوند خویش از عذاب روزى بزرگ».


قلْ لوْ شاء الله بگوى اگر خداى خواستید، ما تلوْته علیْکمْ من هرگز بر شما این کتاب نخواندید، و لا أدْراکمْ به و شما را آگاه و دانا نکردمى از آن، فقدْ لبثْت فیکمْ عمرا منْ قبْله چهل سال در میان شما بودم که از پیغامبرى سخن نگفتم، أ فلا تعْقلون. (۱۶) در نیابید.


فمنْ أظْلم ممن افْترى‏ على الله کذبا که بود ستم کارتر از آن که آید و بر خداى دروغ سازد، أوْ کذب بآیاته یا آن را بدروغ دارد، و رساننده را دروغ زن شمارد، إنه لا یفْلح الْمجْرمون. (۱۷) بدکاران را در پیروزى بهره نیست.


و یعْبدون منْ دون الله مى‏پرستند فرود از خداى، ما لا یضرهمْ و لا ینْفعهمْ آنچه نگزاید بکار نیاید، و یقولون هولاء شفعاونا عنْد الله و میگویند که تا ما را فردا بنزدیک الله شفیعان باشند، قلْ بگو: أ تنبئون الله بما لا یعْلم فی السماوات و لا فی الْأرْض خداى را انباز مى‏گویید که او آن انباز نه در آسمان داند خود و نه در زمین، سبْحانه و تعالى‏ عما یشْرکون. (۱۸) پاکى و بى‏عیبى ویراست و برتر است از آنچه انباز گیرندگان میگویند در وى.


و ما کان الناس إلا أمة واحدة نبودند مردمان مگر امتى راست بر دینى راست پاک، فاخْتلفوا پس در مخالفت افتادند و در دین خود بپراکندند، و لوْ لا کلمة سبقتْ منْ ربک و اگر نه سخنى بودى که پیش شده از الله، لقضی بیْنهمْ میان ایشان کار برگزارده آمدید، فیما فیه یخْتلفون. (۱۹) در آن اختلاف و تفرقه که ایشان در آن بودند.


و یقولون لوْ لا أنْزل علیْه آیة منْ ربه میگویند چرا برین مرد از خداوند او آیتى فرو نیامد، فقلْ گوى، إنما الْغیْب لله علم غیب خداى‏تر است، فانْتظروا ایشان را گوى چشم میدارید بودنى را، إنی معکمْ من الْمنْتظرین. (۲۰) که من با شما از چشم دارندگانم.


و إذا أذقْنا الناس رحْمة و ما چون مردمان از خویشتن مهربانى و آسانى چشانیم، منْ بعْد ضراء مستْهمْ پس گزند که رسیده بود بایشان، إذا لهمْ مکْر فی آیاتنا چون در نگرى ایشان را مکر است در آیات ما و در نعمتهاى ما، قل الله أسْرع مکْرا بگوى الله زود توان‏تر است از آدمى در بد عهدى کردن، إن رسلنا یکْتبون ما تمْکرون. (۲۱) که رسولان ما مى‏نویسند آنچه آدمیان سگالش و کوشش میکنند.